Web Analytics Made Easy - Statcounter

بوکسور جان عمه اش را گرفت. بوکسور از قرص اکس استفاده کرده بود. پسر بوکسور به دلیل سیلی و وضع مالی دست به قتل زد. بوکسور سرخاک عمه خود بازداشت شد.  تنها ولی دم زن برای پسر بوکسور قصاص خواستند.

رسیدگی به این پرونده از بیست و سوم تیرماه سال ۹۹ به دنبال تماس با ماموران کلانتری ۱۳۰ نازی آباد آغاز شد.یک زن به ماموران گفت جسد دوستش به نام رویا را در خانه اش  پیدا کرده است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

به گزارش رکنا، ماموران پلیس به خانه زن تنها رفتند و جسد این زن با دستور قضایی به پزشکی قانونی منتقل شد .بوی شدید گاز در خانه پیچیده بود که فرضیه گازگرفتگی را قوت بخشید.

زن جوان که  با پلیس تماس گرفته بود گفت: رویا پس از جدایی از همسرش به تنهایی در خانه اش زندگی می کرد . بیشتر اوقات به خانه او سر میزدم .آخرین بار با او تماس گرفتم اما جوابم را نداد .من که نگران شده بود مقابل درخانه اش رفتم.  کفشهای رویا مقابل در بود. همین موضوع باعث شد نگران شوم .من با کمک همسایه ها در خانه را باز کردم و  آنجا بود که با جسد رویا روبرو شدم.

 وقتی پزشکی قانونی در گزارش شکستگی گردن رویا را تایید و مرگ او را قتل اعلام کرد پرونده رنگ و بویی جنایی به خود گرفت. شواهد نشان می‌داد این زن قربانی جنایت یک آشنا شده است .

در بررسی های بعدی  روشن شد برادرزاده ۲۴ ساله وی به نام آرمان  که فرزند طلاق بود گاهی اوقات به خانه عمه  اش می‌آمد و شب‌ها را آنجا می گذراند. به این ترتیب آرمان در مراسم خاکسپاری عمه اش بازداشت شد و به قتل اعتراف کرد .

پسرجوان  در بازجویی ها گفت : وقتی  پدر و مادرم از هم جدا شدند من همراه پدرم زندگی می‌کردم .پدرم فلج بود و وضع مالی خوبی نداشت . پدر بزرگم همه اموالش را به نام عمویم کرده بود و عمویم حق پدرم را نمی داد و من همیشه از او کینه داشتم .اما  به عمه ام  علاقمند بودم و بسیاری از شبها به خانه او می رفتم  و حتی تا صبح با او درد دل می کردم.

وی در ادامه داد :به  تازگی با دختر جوانی در اینستاگرام آشنا شده و به دروغ گفته بودم پولدار هستم .به همین خاطر ماشین های لوکس کرایه می‌کردم تا خودم را پولدار نشان دهم. اما دختر جوان به حقیقت پی برد و چون فهمید من و پدرم وضع مالی خوبی نداریم رابطه اش را با من تمام کرد . من از این ماجرا ناراحت بودم. آن شب  وقتی به خانه عمه ام  رفتم و با او درد دل کردم از عمو و پدربزرگم بدگویی کردم که عمه ام عصبانی شد و سیلی به صورتم زد . همین موضوع باعث شد با او درگیر شوم و او را خفه کنم .

به دنبال اعتراف های پسر جوان و بازسازی صحنه جرم برای وی کیفرخواست صادر و پرونده  اش به دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد .

پسرجوان که بوکسور است  پای میز محاکمه ایستاد

در ابتدای جلسه پدربزرگ و مادربزرگ  ـرمان که تنها ولی دم بودند درخواست قصاص را مطرح کردند .مادربزرگ  آرمان گفت یک سال از کشته شدن دخترم می‌گذرد و هنوز باور ندارم که نوه ام  دست به چنین کاری زده باشد.

 وقتی آرمان در جایگاه ویژه  ایستاد سرش را پایین انداخت و اشک پشیمانی ریخت .

وی  گفت :باور کنید من عمه ام را دوست داشتم و هرگز راضی به مرگ او نبودم .آن شب به یک پارتی شبانه دعوت شده بودم .به همین خاطر همراه دوستم به خیابان ناصرخسرو رفتیم و قرص اکس  خریدیم. ما قرص را خورده بودیم که دوستانم با من تماس گرفتند و گفتند میهمانی لغو شده است .من حال طبیعی نداشتم و  به همین خاطر نمی توانستم به خانه برگردم .به عمه ام زنگ زدم و گفتم به خانه اش میروم .ساعت سه نیمه شب بود که به خانه  عمه ام رفتم .آن شب

ماجرای اینکه دختر جوان به خاطر بی‌پولی مرا ترک کرده به عمه ام گفتم .من  به او گفتم عامل همه این بدبختی ها عمو و پدربزرگم هستند که حق و حقوق  پدرم را نداده‌اند .من به عمو و  پدربزرگم ناسزا گفتم که عمه ام عصبانی شد و سیلی به صورتم زد .من که تحت تاثیر قرص اکس کنترلی بر رفتارم نداشتم او  را هل دادم. وقتی عمه ام روز زمین افتاد با دستانم  او را خفه کردم.

وی در حالی که اشک می ریخت ادامه داد:  من قبلاً بوکسور بودم و دست های قوی داشتم .به همین خاطر وقتی دستانم را دور گردن عمه ام حلقه کردم او خفه شد. وقتی به خودم آمدم که کار از کار گذشته بود .من از ترسم شیر گاز را باز گذاشتم و صحنه سازی کردم تا همه فکر کنند عمه ام به خاطرگازگرفتگی جان سپرده است.  من پشیمان هستم .

با پایان دفاعیات این متهم ،قضات وارد شور شدند و با توجه به مدرک های موجود در پرونده وی را به قصاص محکوم کردند.

منبع: رکنا

کلیدواژه: سهام عدالت قیمت خودرو کرونا اخبار حوادث بوکسور بوکسور قاتل بوکسوری سهام عدالت قیمت خودرو کرونا ریحانه پارسا سحر قریشی سردار آزمون مهدی قائدی و همسرش مهدی قائدی سردار آزمون و نامزدش قیمت روناک یونسی کشف حجاب همین خاطر خانه اش عمه ام

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.rokna.net دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «رکنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۲۶۳۵۸۱۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

طلاق به خاطر پیدا شدن روسری در خودروی همسر

مقابل یکی از شعبه‌های دادگاه خانواده زن جوانی در حالی که یک روسری قرمز در دست داشت و با بی‌قراری قدم می‌زد چند دقیقه‌ای نگذشته بود که پسری جوان به سمتش آمد و گفت ساناز جان من را ببخش اشتباه کردم باید واقعیت زندگی‌ام را به تو می‌گفتم هرچند گذشته‌ها گذشته و اصلاً موردی برای نگرانی وجود ندارد.

 در همین موقع سربازی از ته سالن شماره پرونده‌ای را خواند و گفت طرفین جلسه رسیدگی ساعت ۸ صبح اعلام حضور کنند.

به محض ورود به شعبه زن جوان بی‌مقدمه گفت: آقای قاضی این مرد مرا فریب داده و با احساس من بازی کرده او قبلاً زن داشته و هنوزهم دوستش دارد اما به من نگفته بود، اگر من این روسری را پیدا نکرده بودم معلوم نبود تا کی می‌خواست این ماجرا را پنهان نگه دارد.

قاضی با شنیدن این حرف‌ها گفت دخترم کمی آب بخورید و آرام باشید این‌طور من متوجه نمی‌شوم ماجرای زندگی شما چیست آهسته‌تر برایم از اول تعریف کن!

ساناز کمی که آرام شد، گفت: با آرمین در یک کافه آشنا شدیم. از روز آشنایی تا ازدواج 6 ماه طول کشید. آرمین می‌گفت کسی را ندارد و تنها به خواستگاری‌ام آمد. به من گفت پدرش فوت کرده و مادرش هم پیش خواهرش خارج از کشور زندگی می‌کند و اینجا تنها زندگی می‌کند من ساده هم باور کردم. پدرم با اصرار من راضی به ازدواج شد و ما سر خانه و زندگی خود رفتیم اما همین چند هفته پیش بود که توی ماشینش یک روسری قرمز پیدا کردم خیلی عصبانی و ناراحت بودم با این حال به رویش نیاوردم تا اینکه چند روز قبل یک عروسک دخترانه هم در ماشین پیدا کردم. این بار دیگر به رویش آوردم و گفتم اینها مال کیست اما آرمین با دروغگویی تمام به من گفت ماشین دست دوستش بوده و اینها مال همسر دوستش است، اما من باور نکردم یک روز از روی کنجکاوی او را تعقیب کردم و دیدم دم یک مهدکودک رفت و یک دختربچه را بغل کرد و بعدش هم رفت مقابل خانه‌ای و بعد از پیاده شدن داخل خانه رفت. از تعجب و ناراحتی و عصبانیت داشتم دیوانه می‌شدم.

بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم تصمیم گرفتم بروم ببینم موضوع چیست. وقتی زنگ در خانه را زدم همان بچه در را باز کرد و هنوز حرفی نزده بودم که آرمین را پشت سرش دیدم و وقتی دختربچه او را بابا صدا زد از هوش رفتم.

چشم باز کردم در بیمارستان بودم بعد هم به خانه پدرم رفتم و همه ماجرا را برایش تعریف کردم. این مرد یک دروغگوی بزرگ است او زن و بچه داشته و موضوع به این مهمی را از من مخفی کرده بود. او یک کلاهبردار است معلوم نیست با چند نفر دیگه چنین کاری کرده الان هم من فقط طلاق می‌خواهم.

قاضی رو به آرمین کرد و گفت: حرف‌های همسرت را تأیید می‌کنی تو واقعاً زن داشتی؟

آرمین نگاهی کرد و گفت: آقای قاضی ماجرا این‌طوری نیست. من سه سال قبل از همسر اولم جدا شدم. دخترم با مادرش زندگی می‌کند من در هفته یک روز او را می‌بینم اما از شانس بدم همسرم متوجه شد. من اصلاً با همسر سابقم ارتباطی ندارم فقط آن روز رفتم بچه را به مادرش بدهم که این‌طوری شد. من کلاهبردار نیستم من ساناز را دوست دارم. می‌خواستم قبل ازدواج خودم به ساناز واقعیت را بگویم ولی ترسیدم ساناز با من ازدواج نکند. همیشه دنبال یک فرصت مناسب بودم اما خودش زودتر فهمید الان خیلی پشیمانم و می‌خواهم ساناز یک فرصت دوباره به من بدهد. من مجرم نیستم فقط یک عاشق هستم. آیا هر کسی که طلاق گرفته دیگر حق ازدواج ندارد؟ قبول دارم اشتباه کردم اما جبران می‌کنم.

آرمین رو به ساناز کرد و گفت: باور کن من آدم بدی نیستم فقط اشتباه کردم و واقعیت را نگفتم الان هم پشیمانم از پنهانکاری که کردم.

ساناز رو به آرمین کرد و گفت: اعتمادی که به تو داشتم از بین رفته و دیگر نمی‌توانم به تو اعتماد کنم بهتر است از هم جدا شویم.

قاضی که حرف‌های این زوج جوان را شنید، گفت می‌دانم همسرت اشتباه بزرگی مرتکب شده، اما بهتر است بیشتر راجع به تصمیمت فکر کنی یک ماه به کلاس‌های مشاوره بروید اگر نظرت عوض نشد آن وقت حکم طلاق را صادر می‌کنم.

امیرحسین صفدری کارشناس حقوقی

دروغ و پنهانکاری مثل یک سم کشنده در زندگی مشترک عمل می‌کند. در این پرونده می‌بینیم که مرد جوان اشتباه بزرگی مرتکب شده که قبل از ازدواج حقیقت را بیان نکرده است. او باید اجازه می‌داد ساناز خودش تصمیم بگیرد در واقع آرمین با پنهانکاری بشدت همسرش را ناراحت کرده است.البته ساناز هم کمی مقصر است او باید در مورد آرمین تحقیق می‌کرد و بدون شناخت کافی از او وارد این رابطه نمی‌شد اما با ساده‌انگاری راجع به این مسأله مهم وارد رابطه شد و این پیامد اصلی ازدواج بدون شناخت کافی و از روی ظواهر است.

با این حال زوج‌های جوان باید بدانند اصل و اساس یک زندگی مشترک موفق بر پایه صداقت و تعهد است. زندگی بدون اعتماد محکوم به شکست است پنهانکاری و دروغگویی تمام پل‌های پشت سر را خراب می‌کند.

باشگاه خبرنگاران جوان اجتماعی حوادث و انتظامی

دیگر خبرها

  • ماجرای مالیات بر عایدی سرمایه چیست؟/ ببینید وقتی قانون تصویب شود چقدر باید مالیات بدهید؟ (فیلم)
  • تهرانی‌ها امروز در خانه نمانید
  • آزرده خاطر شدن شهروند تهرانی از نیمه کاره ماندن مجتمع‌های میدان شهدا
  • شناسایی قاتل کشتی تایتانیک در یک عکس ۱۱۲ ساله
  • شناسایی قاتل کشتی تایتانیک در یک عکس 112 ساله (+عکس)
  • ماجرای قتل غزاله و اعدام آرمان؛ رابطه‌ای بی فرجام
  • فضاحت با هزینه بی‌بی‌سی
  • چرا باید از شکستن حکم اعدام بابک زنجانی استقبال کنیم؟
  • طلاق به خاطر پیدا شدن روسری در خودروی همسر
  • رویای خرید برای تهرانی‌ها / ۵ میلیارد بدهید، صاحب خانه شوید